این همه دِینی که به گردن شماست

ساخت وبلاگ

- : " بعید می دونم سیاست کاری تون تا این اندازه صداقت رو تاب بیاره که موقع قرارداد بستن با مشتری بهش کاملا واضح بگید اگر زمانی تصمیم به فسخ قرادادش گرفت، چه اتفاقی برای پولش میوفته!"

اینها تقریبا اخرین جمله بندی هایی بودند که قبل از خواب توی سرم چرخ می خوردند. خودم رو تصور می کردم که جلوی کارمند بیمه وایستادم و رو به رئیس ش این حرفها رو می زنم... 

البته حالا دیگه دو روزی از حرص خوردن ها و حلال نکردن هام گذشته بود؛ تازه فهمیده بودم که در صورت فسخ قرداد بیمه عمرم، تقریبا یک سوم پولی که پرداخت کردم رو از دست می دم، اون هم در ازای هیچ خدمتی به جز چند برگه کاغذ پرینت گرفتن!! پولِ حروم... لااقل اگر زمان عقد قرارداد اون خانوم مهربون بعد از تموم چرب زبونی هاش شرایط فسخ رو می گفت یا دست کم بطور شفاف توی قراردادشون بندی بعنوان فسخ داشتند، دلم نمی سوخت اما حالا...

حالا دیگه خواب از سرم پریده... تنها کاری که کمی دلم رو آروم می کنه نوشتنه و بس!... یادِ چند شب پیش افتادم که نصف های شب، توی خواب با گفتن یک "نمی دونم" بلند باعث بیدار شدن همسر شده بودم. ازم می پرسید: چیو نمی دونی؟!... و من که هنوز خواب بودم، گیج و منگ بهش می گفتم : نمی دونم... نمی دونم... خیلی از آدم ها توی همین مملکت از ندونستن بقیه پول درمیارند و به قدرت می رسند... نمی دونم جواب این همه دینی که به گردنشون هست رو چجوری پس می دن؟! 

بندباز...
ما را در سایت بندباز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbandbazo بازدید : 237 تاريخ : جمعه 23 اسفند 1398 ساعت: 22:18