شک دارم به ترانه ای که زندانی و زندانبان همزمان زمزمه می کنند

ساخت وبلاگ

دوربین چهره ی مرد سفید پوستی را با موهای روشن نشان می دهد که کراوات زده و پوستر مهسا را توی دست هایش دارد. یک نگاهی به لنز می اندازد و بعد راهش را با اندکی تردید به سمت مرکز سالن ِسازمان ملل باز می کند. هر چند قدم کمی مکث می کند و با تغییر زاویه ی پوستر، سعی دارد تا توجه باقی دوربین های سالن را هم به خودش جلب کند. انتهای سالن در مرکز پرسپکتیو، مردی عمامه به سر و عبا به دوش در حال سخنرانی ست که در کشور خودش به او ابی می گویند. فیلم را بدون هیچ زیرنویسی دیده بودم. بعدا فهمیدم آن سفیدپوست، سفیر اسرائیل بوده!

تمام این یکسال را مرور می کنم. سناریوهایی که نوشته شده و بازیگران داخلی و خارجی آن را بازی کرده اند تا قاعده ی بده - بستان شان به هم نخورد. اره کشی برای حفظ منافع! نتیجه اش هم پرپر شده دسته گل هایی بود که دیگر هیچ وقت جایشان پر نخواهد شد! هر چند حالا می توان امیدوارتر بود به آگاهی مردم! از خودم می پرسم چرا باید این کار را سفیر اسرائیل بکند نه هیچ کس دیگری!؟ که خروجی اش بشود: " دیدید همه اینها برنامه ی اسرائیل بود؟! این هم مدرکش!! " مثل آن وقت ها که می گفتند: " اینها فقط می خواهند لخت شوند!! " و بعد آن طرف دنیا، توی اعتراضهای خیابانی یکی لخت می شود... و این طرف دنیا هم عده ای ناف و خط سینه بیرون می اندازند که بشود مدرک آنها!...

کاش دلیل اعتراضات ریشه در معیشیت و اقتصاد مردم داشت! آن وقت حتما بازی اینقدر کش نمی آمد!

.

.

پ.ن: این نوشته خام است...

.

بندباز...
ما را در سایت بندباز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbandbazo بازدید : 47 تاريخ : دوشنبه 3 مهر 1402 ساعت: 14:28