به خوب امید و از بد گله ندارم... *

ساخت وبلاگ

ملت ها، حکومت ها را اختراع کردند تا از جنگ و جنایت فاصله بگیرند اما همین حکومت ها، امروز شر مطلق شده اند! جنگ افروزی و جنایت می کنند بی اینکه هیچ کجا از مردمان شان بپرسند که آیا با این حرکت آنها موافقند یا نه؟! جنایت می کنند بی اینکه پیش از آن از مردمانشان بپرسند که آیا از زنده بودن دیگران رنج می برند یا نه؟! ... بعد مردم را محکوم می کنند به اینکه چرا واکنشی نشان نمی دهند! انگشت اتهام همیشه به سوی مردم است! جایی که نیاز به سیاهی لشکر برای تاییدشان دارند، "مردم" معنا می یابد. جایی که باید کسی یا کسانی را متهم کنند، " مردم " باید پای کار باشند. جایی که به ستایش گر نیاز دارند باز یاد "مردم" می افتند!... و مابقی زمان ها، "مردم" هیچ اند! حتی کمتر از گله گوسفندی که چوپانش برای آرامش شان سازی می زند و آوازی می خواند!!... حکومت ها شر مطلق اند! و نمی دانم کجا و کِی قرار است مردم از دست آنها خلاص شوند!

اینها را نوشتم که بگویم: " دارم خفه می شوم از فشار رنجی که خودم هیچ نقشی در ایجاد آن ندارم!! دارم خفه می شوم از حجم ناتوانی فلج کننده ای که در مقابل ظلم بر من مستولی کرده اند!! دارم خفه می شوم از اینهمه سال جنگیدن با همه چیز و آخرش تبدیل شدن به موجودی که دیگر حتی نمی داند باید چه بکند؟! زیر فشار زندگی روزمره اش بمیرد یا از غم قتل عام انسانیت! ".

پ.ن: در کشورهای دیگه مردم به نشان اعتراض به جنایت اسرائیل به خیابان ها ریختند، در کشور من جشن پیروزی حماس و نابودی اسرائیل را بهانه ی قرق خیابان‌ها می کنند! و آرزویشان هم نماز خواندن در بیت المقدس است!! شرم آور است... شرم آور...

* یاد ترانه ای از فریدون فروغی افتادم!

.

بندباز...
ما را در سایت بندباز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbandbazo بازدید : 51 تاريخ : پنجشنبه 27 مهر 1402 ساعت: 15:42