وقتی یتیم بودیم

ساخت وبلاگ

"...احساس می کنم وقتی از مفهوم رسالت، و بیهوده بودن ِتلاش برای احتراز از آن صحبت می کند، همان قدر درباره ی خودش فکر می کند که درباره من. شاید کسانی باشند که بتوانند فارغ از چنین دغدغه هایی زندگی شان را بکنند، ولی در مورد آدم هایی مثل ما، تقدیرمان این است که یتیم با این دنیا روبه رو شویم، و طی سالیان متمادی سایه ی والدین نیست شده را دنبال کنیم. هیچ راهی وجود ندارد جز آنکه سعی کنیم و رسالتمان را تا انتها، به بهترین نحوی که می توانیم، به انجام برسانیم. چون تا زمانی که این کار را نکرده ایم، روی آرامش را نمی بینیم. "(ص 399-400)

 

مدت زیادی از خواندن این داستان گذشته است. فرصتی دست نمی داد تا درباره اش بنویسم. حالا که به گذشته نگاه می کنم، روشن ترین نکته ای که از داستان به یاد دارم، پایبند بودن قهرمان داستان به اصولی ست که برای خودش انتخاب کرده است. تلاش و پشتکار و ادب! 

اگر برای انسان رسالتی قائل باشیم، اگر او را موجودی همواره در جستجوی یافتن معنای زندگی بدانیم، این مسیر نمی تواند با گام هایی سست و باری به هر جهت طی شود. بلکه نیاز دارد هر فردی برای خودش به دیدگاهی از زندگی دست پیدا کند. و بداند کیست؟ کجاست؟ چه می کند؟! اگر نه، جهان پر است از مردمانی که هر لحظه به هر بادی، رنگ عوض می کنند و تنها دغدغه شان خوردن نان به نرخ روز است!

وقتی یتیم بودیم - کازوئو ایشی گورو - ترجمه مژده دقیقی - نشر هرمس - چاپ چهارم 1392

بندباز...
ما را در سایت بندباز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbandbazo بازدید : 142 تاريخ : دوشنبه 3 تير 1398 ساعت: 2:12