رگتایم

ساخت وبلاگ

" فورد کمی قوز کرده بود. دست های درازش روی دسته های چوبی صندلی بود، انگار از مچ شکسته اند. همه آنچه را مورگان گفته بود بررسی کرد. به تابوت نگاه کرد. وقتی خیال اش راحت شد که درست فهمیده است با متانت سرش را تکان داد و جواب اش به قرار زیر بود:

آقای مورگان، اگر من درست فهمیده باشم شما دارید درباره ی تناسخ ارواح صحبت می کنید. خوب، در این باره به تون بگم. وقتی من بچه بودم در زندگی فکری ام دچار بحران سختی شدم، پیش خودم می گفتم من حق دونستن این چیزای که می دونمُ ندارم. البته پیزی اش رو داشتم، ولی من هم یه بچه دهاتی بودم مثل باقی بچه ها، که کتاب مدرسه شونم به زور می خونن. ولی طرز کار همه چیزو می فهمیدم. به هر چی نگاه می کردم می تونستم بگم چه جوری کار می کنه، یا حتی چه جوری می تونه بهتر کار کنه. ولی روشنفکر نبودم، حوصله این کلمات قلنبه رو نداشتم.

مورگان گوش می داد. احساس می کرد که نباید تکان بخورد.

فورد ادامه داد بله، اتفاقا یک کتاب کوچکی به دستم افتاد. اسم اش این بود: "حکمت جاویدان یک جوکی هندی"، از انتشارات شرک وسائل نوظهور فرانکلین، فیلادلفی، پنسیلوانیا. توی این کتاب، که فقط بیست پنج سنت خریده بودم، همه حرف های لازم رو خوندم و خیالم راحت شد. تناسخ ارواح تنها اعتقادی است که من دارم، آقای مورگان. من نبوغ خودم رو این جور توضیح می دم – بعضی از ما چند بار بیشتر از دیگران زندگی کرده اند. بنابراین ملاحظه می کنید چیزی رو که شما با دادن پول به دانشمندان و سفرهای پرخرج به دست آورده اید، من خودم می دونستم. یک چیزی هم به شما بگم، که برای خورد و خوراک هم تشکر کرده باشم، من این کتاب رو به شما هم امانت می دم. دست اش را به این ور و آن ور تکان داد و گفت: هیچ لازم نیست با این چرت و پرت های لاتینی کلنجار برید. لازم نیست خاکروبه های اروپا رو جمع کنید یا کشتی مخصوص رود نیل سفارش بدید، اونم فقط برای یادگرفتن مطلبی که با دو دلار می تونید بگید براتون با پست بفرستند." (ص 137-138)

 

رگتایم - نوشته ای ال دکتروف - ترجمه نجف دریابندری - انتشارات خوارزمی – چاپ سوم 1385

 

رگتایم روایت فاصله هاست. فاصله های طبقاتی، فکری و عقیده ای جامعه ای که بر لبه ی تغییرات شگرف و سریع قرار دارد. آمریکایی که با ولع به سمت آینده خیز برداشته است بی اینکه به خرد شدن انسان های فرودست در لابه لای چرخ دنده های نظام سرمایه داری توجه کند. رگتایم داستان دست و پا زدن انسان هایی ست که می کوشند در میان سیل حوادث، دستاویزی برای ماندن و زیستن پیدا کنند. چیزی شبیه همین حالایی که من برایتان می نویسم. چیزی شبیه همیشه انگار!

 

بندباز...
ما را در سایت بندباز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbandbazo بازدید : 161 تاريخ : دوشنبه 3 تير 1398 ساعت: 2:12