خوابم می آید. با اینکه ساعت های زیادی را خوابیده ام اما باز هم تمام تنم به زبان بی زبانی مرا به خوابی عمیق تر فرا می خواند.
حال سربازی را دارم که همزمان در چند جبهه مجبور به جنگیدن است. با خودش، با عزیزانش، با خانه اش، با شهرش، با وطنش... با آدم های وطنش... جنگی نابرابر... جنگی که گویی پایانی برایش متصور نیست.
خوابم می آید. تنها خواب است که آدمی را نجات می دهد. آن منجی موعود! چه شیرین تو را در برمی گیرد و از بند یاس و دلسردی آزاد می کند.
بندباز...برچسب : نویسنده : dbandbazo بازدید : 196