درست می شی؟

ساخت وبلاگ
 

16:46

-: " قرار بود چند تا عکس برام بفرستی ببینم چقد خوشگل و خوش اندامی".

19:36

+: " ببخشید مگه قراره مانکن بخرید؟"

+: " اگه تمایل داشتید صحبت کنیم یه قرار ملاقات حضوری بگذارید، حرفها زده بشه و قضیه فیصله پیدا کنه".

+: " اگرم دنبال قد و بالای رعنا هستید می تونید از خانم طاهری موردهای دیگه ای رو بخواهید که بهتون معرفی کنند. حقیقتش من دنبال ذهن زیبا می گردم".

19:39

-: " قربونت عزیزم".

 

"عین" گفته بود جوری بهش بگو نمیخواهیش که تحقیر نشه. منم گفته بودم تا حالا هیچ مردی رو تحقیر نکردم، چون می دونم غرورشون براشون چقدر مهمه... . اما بعد از این مکالمه، تمام تنم داشت از خشم می لرزید. یاد ِحرف های چند سال پیش "ح" افتاده بودم که بعنوان آخرین جمله ها، گفته بود تو مردها رو از خودت طرد می کنی... . اشک توی چشم هام حلقه بسته بود؛ " بیشعور... از زن فقط هیکل خوشگلشو فهمیده... انگاری بغیر از این هیچی دیگه مهم نیست...". اینها را توی دلم می گفتم. بیشتر نتوانسته بودم جلوی مادر بنشینم و خودم را سرگرم گوشی نشان بدهم؛ " من میرم دوش بگیرم مامان...". زیر دوش گریه امانم نداد... خودم را خالی کردم. هنوز هم هر چقدر می خواهم فکر کنم که مرد با زن فرق دارد، خواسته های آدم ها متفاوت است و از این حرف ها، باز هم توی مغزم نمی گنجد که بزرگترین معیار انتخاب یک مرد، خوشگلی اندام زن باشد... خب یعنی قرار است این زن، ویترین برتری جویی مرد باشد؟ که وقتی توی خیابان راه می روند یا جلوی دوست و رفیق، عین گوشی و ماشین پزش را بدهد؟!... قرار است دو سال دیگر که از خوشگلی درآمد، یک خوشگل تر جایگزینش بشود؟... یعنی هیچ مهم نیست که آن زن چه طرز فکری دارد؟ فهم، ادب، شعور، استعداد، هنر، عشق و ... همه ی اینها کشک است؟!!... چه چیزی قرار است این وسط دو نفر آدم را در مسیر مشکلات زندگی به هم پیوند بدهد؟ خوشگلی و خوش اندامی؟!!... این حرف را از چند مرد باید بشنوم که قبول کنم مردها جز این نیستند؟!!... و اگر تو آدمی باشی که چیزی کمی فراتر از اینها را بخواهی، اسمش می شود " تاراندن مردها" ؟! راستش بدجوری قلبم مچاله می شود وقتی فکر می کنم تمام ماهیت وجودی ات در خوشگلی و خوش اندامی خلاصه می شود. یعنی این وجودی که برای رسیدن به آن این همه سال را پشت سرگذاشته ای، این همه چالش را به شکل های مختلفی رد کرده ای، سعی کرده ای بزرگ و بزرگتر بشوی، بیشتر بفهمی و طاقتت را بالاتر ببری... همه ی اینها دود می شود و می رود هوا!... کافی بود ساعت های زیادی بخاطر اینکه پوستت خوب بماند، بخوابی. با هزار جور مواد و لوازم آرایشی، توالت کنی، کلاس های ورزشی، مد روز، هزینه کردن برای سر و وضعت را در حد یک مانکن بالا ببری و آن وقت چه چیزی تهش از "خودت" باقی می ماند؟! تو کی هستی؟! چی داری برای گفتن به زندگی ات؟!! بی دلیل جنگیده ای برای ایستادن روی پاهای خودت و رسیدن به حقوقی که آن ها را حق خود می دانی؟!... اگر مدام آدم هایی در مسیرت قرار بگیرند که تنها خواسته شان از تو تنانگی ات باشد، آیا تو را تحقیر نکرده اند؟!... و غرور... نکند که فقط مختص به مردان است؟!...

فکرها با اشک ها از توی مغزم خالی می شوند. تهش متحیر می مانم از آن جمله ی آخر: " قربونت عزیزم".

 

اثر : Alexander Sigov

 


برچسب‌ها:
زن بودن, مرد بودن, غرور, تحقیر, زندگی مشترک بندباز...
ما را در سایت بندباز دنبال می کنید

برچسب : درست,شی؟, نویسنده : dbandbazo بازدید : 192 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 14:45