دنبال زیربغل ِمار گشتن

ساخت وبلاگ

1- پیرمرد بنده خدا را توی روز روشن، جلوی چشم مردم و دوربین های موبایلی که در حال ضبط کردن فیلم حرف های معترضانه اش هستند، توی هوا قاپ می زنند و می برند! دوربین مثل بیننده اش هول می کند و فیلم قطع می شود!! آدم یاد بچه دزدی هایی می افتد که توی کوچه های خلوت از چشم دوربین های مداربسته ی مغازه ها دیده است! با این تفاوت که مردم جیک شان درنمی آید!!... و این سکوت لعنتی! و این پشت هم را خالی کردن ها - به هزار و یک دلیل موجه و غیرموجه - رمز بالا رفتن میزان وقاحت هر روزه ی بچه دزدهاست!!...

2- قیمت همه چیز هر روز دارد بالا می رود، بعد گزارشگر ِما رفته است توی پارک و چند تایی معتاد را از زیر بوته های شمشاد بیرون کشیده و میکروفون به دست ازشان می پرسد: " مواد رو الان چند می خرید؟!... چقدر گرون شده؟!... می دونید برای چی گرون شده؟!"...

3- آن روزی که با آغوش باز به استقبال سران طالبان رفتند و رسمیت شان را اعلام کردند، هیچ توی خواب هم نمی دیدند که همین ها یک روزی می توانند بیایند توی صحن حرم شان، چند تایی از خودشان را بکشند! هیچ فکرش را هم نمی کنند که وقتی اینها می توانند یک جایی آشوب و کشتار راه بیاندازند، چرا جای دیگری نتوانند؟!... حالا تازه دارند برای هم شاخ و شانه هم می کشند!!... یعنی جلبک هم سطح شعور سیاسی اش از اینها بیشتر است!

4- صدایش را می شنیدم اما تصویرش را نمی دیدم! می گفت: " تمام منابع نفتی این خاک را توی این سالها بیرون کشیدیم، آب های زیرزمینی را مصرف کردیم، کوه ها و جنگل ها را... تازه می آییم می گوییم این اول راه است؟!... " راست می گفت. به نظرم این باید آخر راه باشد نه اولش!!

5- دشمن خیلی سعی دارد ما را ناامید و منفعل کند! ولی راه مقابله با این دسیسه ی دشمن، صبر و تقواست! البته من توصیه می کنم لابه لای این صبر و تقوا، کمی هم دنبال, زیر بغل ِمار, بگردیم، شرط می بندم دشمن همانجا قایم شده است.

بندباز...
ما را در سایت بندباز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbandbazo بازدید : 187 تاريخ : چهارشنبه 31 فروردين 1401 ساعت: 19:32