بندباز

متن مرتبط با «طول ما انا انسان هاني شاكر» در سایت بندباز نوشته شده است

ما معتاد به نوشتنیم!

  • خیلی وقت است اینجا چیزی ننوشته ام. شاید باورت نشود؛ در طول روز، وقتی که راه می روم، می نشینم، دراز کشیده ام... کار می کنم، آشپزی می کنم، حتی وقت هایی که خیال پردازی می کنم، یک نفر توی مغزم تند تند دارد چیزی تایپ می کند! مثل یک منشی تمام وقت! چیزهایی که از مغزم می گذرند را به جمله های ادبی برای ثبت در یک جایی مثل اینجا بدل می کند! به طرز خنده داری انگار تمام لحظه دارم توی مغزم، خودم را بازنویسی می کنم! و با اینحال، وقتی می نشینم پشت مونیتور، همه چیز به یکباره محو می شود. منشی غیبش می زند. دیگر صدای تق تق دکمه های کیبورد نمی آید. خنده دار است نه؟!... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شک دارم به ترانه ای که زندانی و زندانبان همزمان زمزمه می کنند

  • دوربین چهره ی مرد سفید پوستی را با موهای روشن نشان می دهد که کراوات زده و پوستر مهسا را توی دست هایش دارد. یک نگاهی به لنز می اندازد و بعد راهش را با اندکی تردید به سمت مرکز سالن ِسازمان ملل باز می کند. هر چند قدم کمی مکث می کند و با تغییر زاویه ی پوستر، سعی دارد تا توجه باقی دوربین های سالن را هم به خودش جلب کند. انتهای سالن در مرکز پرسپکتیو، مردی عمامه به سر و عبا به دوش در حال سخنرانی ست که در کشور خودش به او ابی می گویند. فیلم را بدون هیچ زیرنویسی دیده بودم. بعدا فهمیدم آن سفیدپوست، سفیر اسرائیل بوده! تمام این یکسال را مرور می کنم. سناریوهایی که نوشته شده و بازیگران داخلی و خارجی آن را بازی کرده اند تا قاعده ی بده - بستان شان به هم نخورد. اره کشی برای حفظ منافع! نتیجه اش هم پرپر شده دسته گل هایی بود که دیگر هیچ وقت جایشان پر نخواهد شد! هر چند حالا می توان امیدوارتر بود به آگاهی مردم! از خودم می پرسم چرا باید این کار را سفیر اسرائیل بکند نه هیچ کس دیگری!؟ که خروجی اش بشود: " دیدید همه اینها برنامه ی اسرائیل بود؟! این هم مدرکش!! " مثل آن وقت ها که می گفتند: " اینها فقط می خواهند لخت شوند!! " و بعد آن طرف دنیا، توی اعتراضهای خیابانی یکی لخت می شود... و این طرف دنیا هم عده ای ناف و خط سینه بیرون می اندازند که بشود مدرک آنها!... کاش دلیل اعتراضات ریشه در معیشیت و اقتصاد مردم داشت! آن وقت حتما بازی اینقدر کش نمی آمد!..پ.ن: این نوشته خام است... . بخوانید, ...ادامه مطلب

  • زبان هولناک، یادداشتی از علی زمانیان

  • ✍️ علی زمانیانزبان هولناک"سید محمود نبویان نماینده مجلس، در اظهاراتی، مردم حاضر در خیابان‌ها را اغتشاش‌گران داعشی دانسته که به دنبال هوسرانی و فحشاء هستند و اضافه کرده که افرادِ کف روی آب و نجاساتی هستند که ملت، این نجاسات را از دامن نظام طرد می‌کنند." و در تلویزیون گفته شد اینان تفاله‌هایی بیش‌ نیستند......این‌گونه خطاب کردن به جماعتی، صرفا یک توهین و خطای اخلاقی و زبانی نیست؛ بلکه مبتنی بر یک ایدئولوژی سیاسی است. وقتی کسانی را "نجاسات"، تفاله و یا خس و خاشاک می‌خوانند، تنها نمی‌خواهند با زبان تیز و بی‌رحمِ غیراخلاقی‌شان، زخم‌زبان بزنند و روح افراد را ویران کنند، بلکه می‌خواهند به مرتبه‌ی فرودست و پست مخالفان اشاره کنند. از این‌رو این تعابیر را باید بسیار هولناک‌تر از اهانتی ساده معنا کرد؛ و آن، رویکرد و ایدئولوژی است که جایگاه و کرامت کسانی را به یک شیئی نفرت‌انگیز تنزل می‌دهند تا بدون عذاب وجدان، بتوانند نادیده‌شان بینگارند؛ تا به‌نحو موجه حذف‌شان کنند.این همان شیوه و رسم کسانی چون هیتلر بود. دستگاه تبلیغاتی هیتلر، دستور داده بود بر روی کامیونِ کسانی که به‌سوی کوره‌های آدم سوزی می‌برند، بنویسند: "ماشین حمل زباله".چه کسی است که از سوزاندن زباله‌ها ناراحت می‌شود؟ مامور کوره‌ی آدم سوزی، کاری جز سوزاندن زباله نمی‌کرد، و چرا نتوان زباله‌ها را سوزاند؟✅ "نجاسات" خواندن دیگران، بیش‌ از آن‌که ناراحت کننده باشد، ترسناک است. هیتلر که دشمنان خود را زباله می‌خواند، قصدش این نبود که به آن‌ها توهین کند. آن‌ها را اساسا زباله می‌دید تا چراغ داوری اخلاقی و قضاوت انسانی را برای خود و هوادارانش خاموش کند.. از این‌رو توانست کوره‌های آدم‌سوزی راه بیندازد.✅ "زباله‌پنداری" و نجاسات ‌خوانیِ" مخالف, ...ادامه مطلب

  • خدای رنگین کمان، ما خیلی ترسوییم!

  • خدای رنگین کمان، ما خیلی ترسوییم! بندباز جمعه ۱۴۰۱/۰۸/۲۷ 1:27 قالب طراحی شده توسط بخوانید, ...ادامه مطلب

  • چشمان کاملا باز!

  • هر اتفاقی که رخ بدهد، اعتراضات امسال، قدم بلندی شد برای آگاهی ما! همچون سیلی محکمی که بر صورت خفته ای بکوبی! و بیداری و تماشای آنچه که سال ها در درون خفه کرده بودی! و فرو ریختن هیبت اهریمن پوشالی! و اینکه دیدی جان چندان هم که می گویند شیرین نیست وقتی که حق زندگی را از آن ستانده باشند! و فهمیدی ارزش جنگیدن برای زندگی دیگرانی که بعد از تو می آیند، مفهومی ست که در هیچ کلمه ای گنجانده نمی شود! و آدم ها را بیشتر از هر زمان دیگری شناختی! بیشتر از هر زمان دیگری با چشمانی کاملا باز، زخم ِ این سرزمین را دیدی... . بخوانید, ...ادامه مطلب

  • شادمانی اینجاست

  • به این نتیجه رسیده ام که حرف های اساسی و مهم، همان حرف هایی هستند که از بس تکراری شده اند، کسی دیگر تحویل شان نمی گیرد! یکی شان مثلا همین که : " تا وقتی یه چیزی رو داری، قدرش رو نمی دونی! وقتی از دست بدی تازه می فهمی چی داشتی!! ". و خب من دیروز خیلی ملموس جای خالی عشق را برای ساعاتی توی خانه مان حس کردم! ولی اجازه ندادم غم بیاید سوار کولم بشود. دل به دریا زدم و رفتم توی کارگاه نجاری مان!!. تصمیم گرفته بودم چند تایی از سفارش های قاشق چوبی مشتریان را آماده کنم. طرح ها را روی چوب کشیدم و دنبال اره مویی گشتم. طرح قاشق اولی را که از دل چوب بیرون کشیدم، دستم خشک شده بود! مشتم به زور از هم باز می شد و کتفم هم حسابی درد گرفته بود. دلیلش هم خیلی واضح بود! بریدن چوب پانزده میل راش گرجستانی با اره مویی تقریبا یک دیوانگی ست! نمی شد اینطوری ادامه داد. زیر چشمی به اره رومیزی برقی جان نگاه انداختم. ( من از تمام وسایل برقی خصوصا آنهایی که زورشان زیاد باشد مثل دریل و ... می ترسم!!) تازه اره رو میزی از میز هم جدا بود و کنج کارگاه نشسته بود. جان همیشه برای برش اولیه، آن را روی میز می بست و بعد چیزی شبیه چرخ خیاطی می شد! و کارش را انجام می داد. من اما کار کردن با آن را بلد نبودم! با اینحال بعد از مدتها، بر ترسم غلبه کردم و رفتم سروقتش! دلم می خواست وقتی جان می رسد خانه، با کارهای آماده شده، خوشحالش کنم! خوشحالی او بزرگترین انگیزه ی من برای برداشتن قدم هایی ست که اگر به خودم بود، برنمی داشتم!زیر و روی اره رومیزی را ورانداز کردم. به زور از جایش بلند کردم و روی ضربه گیر کف زمین گذاشتم. نمی خواستم با روشن شدنش به سرامیک ها ضربه بزند و ترک بردارند. تیغه ی بزرگش، درجه ی تنظیم سرعت، زبانه ی نگهدار, ...ادامه مطلب

  • دنبال زیربغل ِمار گشتن

  • 1- پیرمرد بنده خدا را توی روز روشن، جلوی چشم مردم و دوربین های موبایلی که در حال ضبط کردن فیلم حرف های معترضانه اش هستند، توی هوا قاپ می زنند و می برند! دوربین مثل بیننده اش هول می کند و فیلم قطع می شود!! آدم یاد بچه دزدی هایی می افتد که توی کوچه های خلوت از چشم دوربین های مداربسته ی مغازه, ...ادامه مطلب

  • بیکاری اما در عوضش ساحل دریا برایت باز است

  • حالا وقتش رسیده که دو نفره بنشینیم و تمام داشته و توانایی هایمان را روی هم بریزیم و برای وضعیت جدید برنامه ریزی کنیم. در کنارش چیزی که اهمیت بیشتری دارد حفظ روحیه و امیدواری مان است. بیشتر از آن بابت که در نقل مکان جدید، فشار مالی بیشتری متحمل شده ایم و هیچ فکرش را نمی کردیم که این اتفاق بیافتد وگرنه خانه ای کوچک تر با اجاره ای کمتر می گرفتیم...نمی دانم. حالا که اتفاق افتاده است. بهتر است تمامش کنم. فقط این را می دانم که توی این یک هفته، خیلی چیزها فهمیدم!! حال خیلی از آدم ها را درک کردم که تا پیش از این اصلا بهشان فکر هم نمی کردم. بارها خندان و گریان شدم. از وعده ها امیدوار و از عذرخواهی ها ناامید شدم اما هر چه که هست نباید بگذارم این اتفاق ما را از حرکت باز دارد. حالا وقتش است که بیشتر از قبل بدویم!!  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • ما دشمنان خونی ...

  •  نادونی چیز عجیب و غریبی نیست اما تاثیرات خیلی عجیب و غریبی داره! یکی - دو ماهی بود که از صدای راه رفتن مستاجر طبقه ی بالایی عاجز شده بودیم. صدای قدم هاش بدجوری روی مخ بود. انگاری با زانوهاش راه می رف, ...ادامه مطلب

  • تمام!

  • گفت: " بفرما! اینم یه چای دبش بال مگسی!!"گفتم: " دستت درست!"نگاهی به لیوان ها و چای خوشرنگ تویشان انداختم. چند پره از خرده چای های ریز بالا آمده بود و روی سطح چای داغ با بخار می چرخید.گفتم: " آهان! وا, ...ادامه مطلب

  • این همه دِینی که به گردن شماست

  • - : " بعید می دونم سیاست کاری تون تا این اندازه صداقت رو تاب بیاره که موقع قرارداد بستن با مشتری بهش کاملا واضح بگید اگر زمانی تصمیم به فسخ قرادادش گرفت، چه اتفاقی برای پولش میوفته!"اینها تقریبا اخرین, ...ادامه مطلب

  • خوابهایی که مال من نیستند

  • -: " جانی! من دیشب خواب چی می دیدم؟!"خنده اش می گیرد: " تو خواب می دیدی، از من می پرسی؟! "-: " یادم نیست چه خوابی بود. هر چی بود، خوب کردی بیدارم کردی. داشتم اذیت می شدم...".چندین شب است که مرتب دارم , ...ادامه مطلب

  • ما در زندگی چه چیزی را تحسین می کنیم؟

  • آیا ما در زندگی, مان چیزی داریم که قابل تحسین, کردن باشد؟ در عصر حاضر وقتی که رسانه ها از هر طرف و در هر ساعت، چشم و گوش ما را با عناوین مختلف از صحنه های جشن و میهمانی، افتخارات و موقعیت های شغلی و تحص, ...ادامه مطلب

  • ما به زندگی مدیون * هستیم

  • نمی دانم تعریف شما از دیدگاه شخصی چیست؟ و آیا داشتن آن را برای یک فرد در طول زندگی - اش ضروری می دانید یا نه؟ اما من فکر می کنم در طول مسیر زندگی - ، زمان ها و اتفاقاتی رخ می دهد که اگر انسان در آن لحظه، ا, ...ادامه مطلب

  • سلاخ خانه شماره پنج

  •   بارها و بارها اسم رمان "سلاخ خانه شماره پنج" را شنیده بودم. اما همیشه از تصور محتوای کتاب، با توجه به عنوانش، وحشت می کردم! همین مسئله باعث می شد که طرفش نروم. تا اینکه یک روز، در یک سایت سینمایی، ف, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها